اُمّ علی میگوید.
علی از آن بچههایی است که زیاد دل درد میگیرند. البته نه از آنها که خیلی زیاد میگیرند بلکه از آنها که زیاد میگیرند. گاهی اوقات چند روز پشت سر هم دل درد دارد. یعنی با اینکه بعد از شیر خوردن باد گلویش را میگیرم ولی باز هم بیتابی میکند و روی زمین بند نمیشود. آن وقت است که من باید تمام مدت بغلش کنم، حتی موقع درس خواندن، یا سر زدن به غذا یا آب خوردن. وقتی هم خسته میشوم، روی تشک میگذارمش و برایش شعر میخوانم یا دست و پای کوچولویش را ورزش میدهم، آنوقت ساکت میشود ولی وای اگر از جایم بلند شود، آن وقت است که جیغش به هوا میرود. گاهی اوقات تا تکبیرة الاحرام نماز را میگویم، غرغرش شروع میشود تا نمازم تمام شود، صدایش کل کوچه را برداشته است. این را میگویم که مامانهایی که بچه دلدردی ندارند بروند سجده شکر به جا بگذارند، و آنهایی هم که مشکل مرا دارند، بدانند که تنها نیستند. البته خودش از همه بیشتر اذیت میشود، وقتی میبینم که در هر حالتی که نگهش میدارم باز هم گریه میکند، خیلی دلم میسوزد. من اسمش را گذاشتهام "پسر دل بادکنکی"! آخر وقتی شیر میخورد انگار یک شیشه نوشابه خانواده را یک نفس سر کشیده است و تا نوبت بعدی شیرش که بشود، همهاش دوست دارد بغلش کنم.
البته این را بگویم که گریه دل درد همانطور که دفعه پیش گفتم دو نوع است، یک نوع آن گیر کردن باد گلو است که بچه با صدای eh گریه میکند، این نوع با اینکه زیاد بغل کردن لازم دارد ولی قابل تحمل است، نوع دیگر از نوع بادی است که رفته آن ته مهها گیر کرده که در این موقع صدای گریه eierh است. خدا نصیب هیچ مادری نکند این نوع را که در این حال دیگر بچه را مگر میشود به همین راحتیها آرام کرد. آنقدر جیغ میزند و گریه میکند که اشک پدر و مادر در میِآید. در گریه نوع اول بچه کم کم خسته میشود و بالاخره به یک ترفندی میشود، او را خواباند. (تازگیها برای علی، قرآن و دعا و شعر و این جور چیزها میخوانم و او هم کم و بیش ساکت میشود و میخوابد.) ولی در نوع دوم نمیشود او را زمین گذاشت اصلاً توصیه میشود که در این مواقع بچه را نخوابانید. البته خدا را شکر دیگر مثل سابق از این نوع دل درد نمیگیرد. به طور کلی هر وقت که دل درد دارد نباید شیر بخورد، چه از نوع اول باشد و چه از نوع دوم.
من اوایل نمیدانستم که این دست و پا زدنهایش هنگام شیر خوردن مربوط به دل درد است. کم کم متوجه شدم که وقتی مثلاً 5 دقیقه شیر میخورد باید بلندش کنم و باد گلویش را بگیرم تا دوباره بتواند شیر بخورد. خب بعضی بچهها این طوری هستند دیگر بهتر آن است که آدم بداند در این مواقع چه باید بکند.
علی چه میکند؟
تمرکزش بر روی گرفتن بیشتر شده. مثلاً وقتی چیزی را جلویش نگه میداریم، میتواند دستش را به آن برساند ولی هنوز نمیتواند روی انگشتهایش تمرکز کند. بچهها مرتاضهای واقعی هستند. اگر این تلاشی را که آنها برای یادگیری میکنند، ما میکردیم، دنیا و آخرت را فتح کرده بودیم!
هوشیاریاش هم بیشتر شده. این را از چشمهایش و طرز نگاه کردنش میشود فهمید. باید خیلی مراقب کارهایمان باشیم چون همه را مثل یک دستگاه دوربین فیلمبرداری بلکه هم دقیقتر ضبط میکند. "بچههای ما آن چیزی میشوند که ما هستیم نه آن چیزی که ما میخواهیم." مامانش را هم که دیگر حسابی میشناسد.
با صدای قرآن یا اذان از تلویزیون، سرش را 180 درجه میچرخاند تا تلویزیون را ببیند و بعد با آهنگ آن از خودش صدا در میآورد. من هم که میدانم تلویزیون برای بچههای کوچک ضرر دارد مجبورم جلویش را بگیرم.
راستی کلی از موهایش دوباره درآمده ولی پشت موها هم چنان به قوت خود باقیاند. به قول باباجونش(بابای بابا)، "دکترک" است.